امشب شب تولدمه. با عشقم می خوایم بریم کافی شاپ. یه جوری هستم. مثل زمانی که آدم میره سر قرار با کسی که عاشقشه. جالب اینکه ما هر روز با همیم. ولی نمی دونم چرا اینجوری دلشوره دارم. البته از اون دلشوره های خوب!
هیچ می دانی چرا چون موج ... در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟ ... زان که بر این پرده تاریک ... این خاموشی نزدیک ... آنچه می خواهم نمی بینم ... و آنچه می بینم نمی خواهم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر