امیدوارم آرزوهای قدیمی تو سال نو محقق شه!
با آرزوی سالی خوش
ارادتمند
تولاج
احساس خود را لای نان خوردم
روزی که دختر/ بچه گی ها را
تا خانه ات با خنچه می بردم
در من کسی با درد می آمد
در نقش مادر شیر/ می دادم
اما نفهمیدم که زن بودم
من خوب یادم هست آغوشت
بوی غریزِه یا تعفن داشت
وقتی که دست مرگ سنگینت
بااینکه خالی بودم از ماندن
اما نیازت را پدر کردم
با گریه های نذر سجاده
شب را برای خود سحر کردم
در صحنه ی بعدی خودم هستم
دیگر نمی خواهم که زن باشم
از این سکانس دلبری خسته م ...
"سحر بختیاری"