۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

دیروز تولدش بود. پریشب با خواهرش و دو تا از دوستامون رفتیم کافی شاپ. هرچند برنامه ریزی من بسیار بد بود و همه چی قاطی شد ولی بهم خوش گذشت. از کادوش ناراحت شد. و شاید یه کم خوشحال. و حرفی زد که دوست نداشتم. گفت که تحقیر شده. چون اون همچی کادویی برای من نگرفته. اما کادوی من اون تولدی بود که برام گرفت. و ذوق و هیجانی که از شدت سورپرایز شدن داشتم! و هدیه هایی که لازم داشتم و برام گرفته بود. دلم نمی خواد اینطوری فکر کنه. پ.ن: دلم می خواد ببوسمت.

۳ نظر:

  1. حالا می تونم بگم
    تولدت مبارک
    چون
    فکر میکنم
    تولد اون
    برای تو
    تولد تو هست
    بوسس

    پاسخحذف
  2. عزیزم خوب
    چرا
    نمی نویسی دیگه؟
    بوسس

    پاسخحذف
  3. ای بابا
    من نگرانم
    اوکی؟
    بوسس

    پاسخحذف